only me part 6-2
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان


<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 21
بازدید هفته : 39
بازدید ماه : 36
بازدید کل : 18140
تعداد مطالب : 164
تعداد نظرات : 451
تعداد آنلاین : 1

sj call
سلام دوستان و خصوصا ای ال اف ها...امیدورام اوقات خوبی رو باهم سپری کنیم...
یک شنبه 18 فروردين 1392برچسب:, :: 16:52 ::  نويسنده : eunhyuk       

 -:هیونگ من کی میتونم پول رو جور کنم؟

 

ووبین:هزینه ی عمل سنگینه! تو هم داری میری خوابگاه....اگه بخوای میتونم بهت قرض بدم بعد از ...

-:نه! نمیخوام شب بخیر هیونگ...چراغ رو روشن بذار...ممنون

ووبین دیگه چیزی نگفت از اتاق رفت بیرون و در رو بست....

کاش بهش میگفتم بمونه...من از تنهایی میترسم....

-*-*-*-

هیچول

با صدایه گوشی از خواب بیدار شدم.....

-:کیه؟چته؟

جونگ وون:هیونگ داری میای دونگهه رو هم بیار خونه ووبین بود دیشب...

-:یااااااا کیم جونگ وون تو صبر کن من بیام کمپانی نشونت میدم !

جونگ وون:خواب بودی هیونگ؟

گوشی رو قطع کردم و رفتم حمام ....یه ساعت بعد حاضر شدم و جلو خونه ووبین ایستادم...

زنگ رو زدم و با پا کوبیدم تو در....

ووبین در رو باز کرد...

ووبین:اوه! هیچول هیونگ! سلام بیا داخل

-:تو بیا داخل!

ووبین:چییییییی؟

-:برو بگو اون یارو که دیشب خونه ت خواب بود بیاد! باید بریم کمپانی....

ووبین گیج بهم نگاه کرد

-:میری یا خودم برم؟

ووبین:باشه هیونگ صبر کن

نیم ساعت بعد یه پسر با موهایه آشفته و صورته پف جلوم ظاهر شد..!

-:یاااااااااااا بچه این چه طرزشه؟ مثله آدم بیا

دونگهه: مگه چه جوری اومدم؟

-:راه بیوفت نکبت

دونگهه:نکبتتتتتتتتتت؟؟؟!!؟!با من بودی؟

-:تا همین الانشم دیرم شده! سریع باش!

دونگهه کفشاش رو پوشید و از خونه زد بیرون...

تو ماشین هیچی نگفتیم.. ماشین رو گذاشتم تو پارکینگه کمپانی  و رفتیم تو سالن!

سومان! لعنتی...

//--//

دونگهه

این همون پسریه که جونگ وون هیونگ گفت با شیوون بوده؟!بپرسم ازش؟ ولی قاطی داره انگار....

رفتیم طرفه سالن....همه جا ساکت بود!

-:زود رسیدیم؟؟

هیچول:زود؟؟زود؟؟؟زود؟؟؟؟؟ تو خنگی؟ ساعت رو نگاه کن بعد حرف بزن....

به ساعته گوشیم نگاه کردم...هشت بود

-:خب ساعت هشته!

هیچول:ما باید هفت میرفتیم خوابگاه..!

==: دونگهه!

صدایه شیوون بود!....

هر دومون به طرفه صدا برگشتیم....شیوون به هیچول نگاه کرد...

هیچول:دونگهه من میرم پیشه جونگ وون...بای

لحنه صداش فرق کرد!

شیوون منو بغل کرد

شیوون:عزیزم دلم واست تنگ شده بود!...

-:وونی .... من میخوام امشب با هم تو یه اتاق باشیم

شیوون باتعجب بهم نگاه کرد

شیوون:واقعا؟؟؟؟ داری شوخی میکنی یا....

-:وونی من میدونم تو تنها کسی هستی که میتونه خوشبختم کنه

دستامو انداختم دوره گردنش....این حرکت دیگه واسم عادی شده بود! سومان...هیوکجه...و  کانگ هون...!!!

شیوون سریع ازم فاصله گرفت...!

شیوون:عزیزم من الان برمیگردم....

یه لحظه شوکه شدم ولی بعد جونگ وون و هیچول هیونگ رو از دور دیدم....بغضم رو نگه داشتم و رفتم سمتشون..

هیچول:آینده ای با هم ندارید دونگهه....

-:شیوون منو دوست داره...

هیچول:منم دوست داشت کیبوم رو هم دوست داره! خیلی ها رو دوست داشت و داره و خواهد داشت...!

-:باور نمیکنم....

جونگ وون:هیوک و ووکی اومدن!

هیوکجه:سلام هیچول هیونگ کی برگشتی؟

هیچول:سلام هیوک...هفته ی گذشته !

به جونگ وون هیونگ و ریوووک که داشتن آروم حرف میزدن نگاه کردم..!

-:سلام هیوکجه

هیوکجه بهم یه نیم نگاه انداخت و برگشت سمته هیچول....

هیوکجه:هیونگ باید بریم طبقه سوم همه بچه ها اونجان...

چرا جوابمو نداد؟؟! مگه من چیزه بدی بهش گفتم؟!

رفتیم سمته آسانسور...سوار شدیم که یه دست مانع از بسته شدنه در شد...

شیوون:بیا عزیزم....

چشمام از شدته تعجب زدن بیرون! یه پسر دیگه بود...

شیوون به هممون نگاه کرد و چشماش رو من و هیچول که جفته هم بودیم قفل شد...

پسر:من دونگهه رو میشناسم!...شیوون بازم یکی دیگه اومد تو زندگیمون؟

دیگه چیزی نشنیدم....تنم داغ بود....فقط به لباسه هیچول چنگ زدم که نیوفتم...

شیوون ساکت ایستاده بود و داشت با خودش کلنجار میرفت!

-:میتونیم با هم حرف بزنیم وونی؟

پسر:دونگهه شیوون با تو حرفی نداره! اوکی؟

اشکام ریختن....

-:او..کی...

هیچول:معرفی نکردی شیوون! بگو دیگه! فقط دونگهه نمیدونست تو چه آدمه پستی هستی...!

هیچول هیونگ منو به اون پسر نزدیک کرد .... آسانسور باز شد....

هیچول:دونگهه ایشون کیبوم هستن! یکی از کسایی که شیوون همزمان با بودنه من تو زندگیش باهاش دوست بود و الانم با تو و کیبوم یه زمان دوسته! جالبه نه؟! 

هیوکجه: کافیه دیگه هیونگ...بریم الان سومان میکشتمون...

پاهام کاملا سست بودن .... همه از آسانسور رفتن بیرون...آخرین نفر شیوون بود....

-:فقط بگو چرا.....

شیوون برگشت کمکم کنه راه برم... دستشو پس زدم!

-:خودم میتونم...

 ازشون فاصله گرفتم....اشکام مهلت نمیدادن جایی رو ببینم.....همش به کسایی که اطرافم بودن میخوردم!

رسیدم به سالن....در باز بود...

بقیه هم پشته سرم ایستاده بودن...

جونگ وون:فکر کنم زیادی دیر کردیم....

یه پسره قد بلند و خوش تیپ اومد جلو در....

با یه لهجه ی خاصی شروع کرد به حرف زدن!

پسر:سلام من هانگنگ هستم...شما میتونید هانکیونگ صدام کنید....بیاید داخل هنوز آقای لی نیومده!

چرا اینجوری حرف میزنه؟؟؟

هیچول:سلام  ربات منم هیچول هستم میتونی چولی صدام کنی! مزخرف...برو اون سمت بذار برم تو سالن...

هانگنگ از در فاصله گرفت و بعد از هیچول هیونگ رفتیم داخل....

یه پسر با موهایه قهوه ای که تقریبا به شونه هاش میرسید اومد سمتمون...ابروهاشو بالا انداخت

پسر:چرا انقدر دیر کردید؟؟؟واقعا که! الان لی سومان میاد!

جونگ وون:هنوز که نیومده!

هیوکجه:لیتوک هیونگ این پسر ضبط شدهه کیه؟

لیتوک:ضبط؟کی؟

هیچول:همین که جلو در بود!

لیتوک:اون از چین اومده! واسه همین اینجوری حرف میزنه!تو همون پسری هستی که از موکپو اومده؟

-:بله هیونگ...

 


نظرات شما عزیزان:

sss501
ساعت19:12---6 مرداد 1392
mer30

Lee Sahar
ساعت11:22---11 ارديبهشت 1392
نظر قبلیرو ملیکا به کمک من نوشت براتآآآپاسخ: اوخی عزیزم:)

Lee Sahar
ساعت11:21---11 ارديبهشت 1392
سلام.من ملیکا جون هستم .الان تو بغل عمه سحر نشستم.دوست دارمپاسخ: :D :) منم دوست دارم عزیزم

Lee Sahar
ساعت11:17---11 ارديبهشت 1392
روز مادر مبارک،کیلیلیلیلیلییییییییییییی یییییییییییییییپاسخ: =)))))))))))) مرسی عمه تو اول شوهر کن من شوهر عمه میخوام :D

Lee Sahar
ساعت11:16---11 ارديبهشت 1392
ملیکااااااااااااااا؟؟؟!!! ملیکای عمهههههههه؟؟؟!!! فداتشششششم؟؟؟!!! چندبار دیه بگم،اون لینکمو عوض کن؟؟؟!!! وب قبلیم حذف شد برباد رفت سالهاست! عمه،خوبی فدات؟؟؟!!!

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: